در چهره غروب
ماه شقایق گلو
از بارانی که دیر بارید
سوار قطار فردا
پیکاسو در آب های خلیج فارس
خیاله گرد گیج
روزی برای تو خواهم گفت
آن سوی نقطه چین ها
بن بست ها و ببرهای عاشق
چای در غروب جمعه روی میز سرد می شود
میوه ها طعم تکراری دارند
یکی از ما باید به او می گفت
کارناوال در شهر بزرگ

