پای چپ من
206 صفحه
چاپ 1397 (-20 بار تجدید چاپ)
  • اتوبیوگرافی کریستی براون
  • زندگینامه‌ی یک هنرمند مبتلا به فلج مغزی
  • ادبیات ایرلند

پای چپ من، زندگی نامه‌ای خودنوشت از کریستی براون است. او به واسطه‌ی ابتلا به فلج مغزی، فقط و فقط قادر به حرکت دادن پای چپش است اما علی رغم این محدودیت، کریستی براون شاهکارهای هنری بسیاری در زندگی خویش خلق کرده. اتوبیوگرافی پای چپ من، از زمان تولد کریستی آغاز می‌شود. از تاریخ پنج ژوئن ۱۹۳۲ که او در بیمارستان روتاندا به دنیا آمد. به دنیا آمدنی سخت که هم برای خودش و هم مادرش طاقت فرسا بود.

خانواده‌ی او دارای بیست و دو فرزند بودند که در نهایت سیزده نفر از آن‌ها باقی ماندند و به زندگی ادامه دادند. کریستی یکی از آن سیزده نفر بود. در همان دوران کودکی مادرش پی به تفاوت او با دیگر نوزادان برده بود. می‌دید که کریستی نمی‌تواند بدون کمک مادرش، سر خود را  ثابت نگه دارد. دهان او نمی‌تواست بطری را بگیرد و دستانش توانایی دستان دیگر نوزادان را نداشتند. این شد که پدر و مادر او با بردن کریستی نزد پزشکان و متخصصان بسیار، دریافتند که او مشکلی دارد اما کسی دقیق نمی دانست که نام این مشکل چیست.

او زندگی سخت و محدودی را می‌گذراند و خانواده‌اش برای بیشتر کارهای روزمره به او کمک می‌رساندند. در یکی از روزهایی که خواهرش با گچ مشغول نوشتن چیزی بود، کریستی گچ را با پای چپش از او گرفت و با همان پا، شروع به کشیدن چند خط کرد. او هنوز پنج‌ساله بود که مادرش با دیدن این صحنه، توانایی او را غنیمت شمرد و با همان گچ و پای چپ کریستی، به او حرف الف را یاد داد.

به مرور زمان دیگر حروف هم اضافه شدند و کریستی دریافت که با پای چپ اش، تنها قسمت غیر فلج بدنش می‌تواند کارهایی بکند. در ادامه‌ی کتاب فرایند رشد او، چالش‌هایی که با آن‌ها مواجه شد و چگونگی هنرمند شدن کریستی براون را می‌خوانیم. پای چپ من توسط منیره اذکایی ترجمه شده و در نشر ثالث به چاپ رسیده است.

در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:

«بعد ناگهان اتفاقی رخ داد! در یک لحظه، همه چیز تغییر کرد، زندگی آینده‌ام شکل محتوم خود را پذیرفت، ایمان مادرم به من پیروز شد و ترس پنهانش مبدل به پیروزی. این اتفاق، پس از آن همه سال صبر و تردید، چنان سریع و چنان ساده رخ داد که اکنون می‌توانم کل صحنه را طوری ببینم و احساس کنم که گویی همین هفته پیش اتفاق افتاده است. ناگهان به جان آمدم و خواستم همان کاری را بکنم که خواهرم می‌کرد. بعد، بی‌آن که فکر کنم یا دقیقاً بدانم چه کار می‌کنم، خودم را پیش کشیدم و تکه گچ را از دست خواهرم گرفتم، آن هم با پای چپم.»

 

«شب کریسمس، تمام بچه‌ها را، به جز من، همان سر شب به رختخواب می‌فرستادند. مادرم به سختی رادیویی دست و پا می‌کرد و هفته‌ای بیست و پنج سنت کرایه آن را می‌داد و هر سال، هر شب کریسمس به من اجازه می‌دادند بیدار بمانم و نیمه شب، دعای پر فیض عشای ربانی را گوش کنم که پدران مجمع روح القدس در محله کیمیج مانور می‌خواندند، زیرا نمی‌توانستم مانند بقیه به مراسم عشای ربانی بروم.»

آیا این بررسی برای شما مفید بود

  • مولف (مولفان)
  • مترجم (مترجمان)
  • رده سنی

    بزرگسال

  • قطع

    رقعی

  • سال چاپ

    1397

  • تعداد صفحه

    206

  • شماره چاپ

    1

  • تعداد جلد

    تک جلدی

  • شابک

    9786004053280

  • کشور

    ایرلند

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

برای ارسال دیدگاه، وارد حساب کاربری خود شوید وارد حساب کاربردی شوید

ثبت پرسش

هنوز پرسشی ثبت نشده است.

برای ارسال پرسش، وارد حساب کاربری خود شوید وارد حساب کاربردی شوید

  • اتوبیوگرافی کریستی براون
  • زندگینامه‌ی یک هنرمند مبتلا به فلج مغزی
  • ادبیات ایرلند