جنایت از یاد رفته آخرین رمان مجموعه‌ی خانم مارپل است که پس از مرگ آگاتا کریستی به انتشار رسید. رمان‌های قبلی این مجموعه قتل در خانه‌ی کشیش، جسدی در کتابخانه، انگشت متحرک، اعلام یک قتل، آن‌ها این کار را با آیینه انجام می‌دهند، جیب پر از چاودار، قطار ساعت ۴:۵۰ از پدینگتون، آینه سر تا سر ترک برداشت، معمای کارائیب، در هتل برترام، و فرشته‌ی انتقام نام دارتد. جنایت از یاد رفته را عباس خیرخواه به فارسی ترجمه کرده و انتشارات ثالث آن را به چاپ رسانده است.
خلاصه داستان کتاب جنایت از یاد رفته
رمان جنایت از یاد رفته رمان دیگری از آگاتا کریستی، یکی از برجسته‌ترین نویسندگان ادبیات جنایی است. “گواندا” و “گیل” زوجی جوان هستند که حدود سه ماه از ازدواجشان می‌گذرد؛ آن‌ها از نیوزلند به انگلستان مهاجرت کرده و قرار است شش ماهی را در بندر پلیموت بگذرانند. از آن جا که گیل درگیر شغلش است و چندان هم در خانه حضور ندارد، گواندا زودتر از او به انگلستان آمده، خانه‌ای قدیمی خریده و فرایند بازسازی خانه را آغاز می‌کند تا گیل هم از راه برسد.
طی فرایند بازسازی خانه، گواندا به چیزهایی برخورد می‌کند که خبر از گذشته‌ی عجیب این خانه می‌دهند. اتفاقاتی که گواندا را هم ترسانده و هم کنجکاوی او را برانگیخته است. اگرچه که رخدادهای عجیب و غریب خانه به خودی خود غیرطبیعی بودند، اما مربوط شدن آن‌ها با بخش‌هایی از گذشته‌ی گواندا، قضیه را جدی‌تر و ترسناک‌تر می‌کرد. در پی رمزگشایی رازهای این خانه، خانم مارپل به داستان اضافه شده تا مثل همیشه تا انتهای ماجراجویی را بپیماید و به یک معمای جنایی دیگر جواب دهد.
جملاتی زیبا از کتاب جنایت از یاد رفته
«از یادآوری این موضوع ناگهان لرزشی وجودش را فرا گرفت. چرا باید با این اطمینان از آن خبر داشته باشد. اصولا چطور چنین حدسی زده است. از کجا می‌دانست آن جا قبلا دری وجود داشت. بودن در بین اتاق پذیرایی و ناهارخوری چیز چندان مهمی نیست ولی او چرا بیش از حد به این مسئله اهمیت می‌داد. گوندا فکر کرد تا امروز از سلامتی کامل برخوردار بوده و نکند تازگی به یک مرض دماغی مبتلا شده باشد.»
«گوندا سعی کرد به ترتیبی غلیان این حالت روانی را در خانم هنگرو خنثا کند. وارد اتاق پذیرایی شدند. اتاق جالب و زیبایی به نظر می‌رسید. آرزوی تملک تمام وجودش را گرفته بود. خودش نمی‌دانست چرا چند ثانیه دستخوش این دگرگونی و هراس غیر موجه شده بود. در واقع نقصی در خانه مشاهده نمی‌شد. بعد با اجازه خانم هنگرو برای دیدن باغچه به تراس رفت. با قدم گذاشتن به روی چمن جای قدیمی چند پله در گوشه تراس از خاطرش گذشت.»
انتشارات ثالث
