دلتان برای خواندن یک مجموعه داستان خنده دار تنگ شده؟ طرفدار کتابهایی به سبک روزمره نویسیهای بامزه و مصوّر مانند «تام گیتس» هستید؟ پس مجموعۀ «پنی قشقرق» خوراک شماست!
«پنی قشقرق» یکی از خواندنی ترین مجموعه داستانهای ادبیات کودک و نوجوان معاصر است که توسط «جوآنا نادین»، در سالهای 2011 تا 2017، نوشته شده است. این مجموعه از تصویرهای گرافیکی و کمیک بسیار جذاب و همچنین، طراحیهای گرافیکی متفاوت در متن داستان بهره میبرد که توسط «جِس میخائیل» کشیده شده اند.
این مجموعه در ایران با استقبال گستردۀ مخاطبین مواجه شده است و تاکنون، بیش از 5 بار مورد تجدید چاپ قرار گرفته است. مجموعۀ «پنی قشقرق» توسط «مونا توحیدی» ترجمه شده و نشر «هوپا» آن را منتشر کرده است. نشر هوپا بازۀ سنی مناسب برای مخاطبین کتابهای این مجموعه را «8 تا 13 سال» تعیین کرده است.
محصولات مرتبط: سری کتابهای هری پاتر
خلاصه ی داستان های پنی قشقرق
همگی داستانها و ماجراجوییهای «پنی قشقرق» به سبک روزمره نویسی و از دیدگاه اول شخص قهرمان داستانها، یعنی «پنلوپه جونز» نوشته شده است که دیگران به او «پنی قشقرق» میگویند. اما دلیل این لقبگذاری چیست؟ میتوان گفت پنی تقریبا تمامی شیطنتهایی که کودکان در سراسر دنیا در مواقع مختلف میتوانند بکنند را، در داستانهای خود انجام میدهد! او که قدرت تخیل بالایی دارد و به مسائل زندگی به دیدۀ طنز و ماجراجویی نگاه میکند، هرکاری از دستش بر میاد انجام میدهد تا یکجا ساکن نشیند و زندگیاش بدون ماجرا و دردسر پیش نرود! به همین دلیل، این مجموعه را میتوانید به عنوان کتابهای عبرت آموز و آموزنده نیز، برای کودکان و نوجوانان خود تهیه کنید! کتاب حاضر نیز، با عنوان «رکورد شکن بی رقیب»، پنجمین قسمت از این مجموعه است که خود حاوی 3 داستان کوتاه تر از زندگی پر فراز و نشیب «پنی قشقرق» را شامل می شود:- پنی قشقرق در جنگ با خون آشام ها
- پنی قشقرق نیمه ی پر لیوان را می بیند
- پنی قشقرق و رکورد جهانی
جوآنا نادین نویسنده ی مجموعه داستانی پنی قشقرق
«جوآنا نادین» نویسندۀ سرشناس انگلستانی هم در زمینۀ ادبیات کودک و نوجوان و هم ادبیات بزرگسالان است. او برای نوشتن مجموعه «پنی قشقرق» نامزد نهایی دریافت جایزۀ بسیار معتبر ادبیات کودکان و نوجوانان، جایزه رولد دال نیز شدهاست. اولین تا سومین قسمت از کتابهای «پنی قشقرق» چنین نام دارد:- «پنی قشقرق 1 - آهن ربای دردسر»
- «پنی قشقرق 2 - یک فاجعهی تمام عیار»
- «پنی قشقرق 3 - ته آتیش پارههای دنیا»
بهترین ترجمه ی مجموعه داستان های پنی قشقرق
«مونا توحیدی» مترجم جوان ایرانی است که در حوزۀ ادبیات کودک و نوجوان فعالیت میکند. او علاوه بر ترجمۀ مجموعه «پنی قشقرق» مجموعۀ معروف «مدرسه وحشت» اثر «جک شابرت» و داستان «جنگ های کفشی» اثر «لیز پیشون (نویسنده مجموعه تام گیتس)» را نیز ترجمه کرده است.بخش هایی از کتاب پنی قشقرق 5
راستش را بخواهید اسم من واقعاً پنی قشقرق نیست، پنلوپه جونز است! لقبِ «قشقرق» را بابابم به شوخی روی من گذاشته. به خاطرِ این میگویم به شوخی، چون که هروقت این اسم را میگوید، مثل غاز قات قات میخندد. من که نمیدانم کجایش خنده دار است. تازه من اصلا هم قشقرق نیستم. فقط به قول مامان بزرگ «آهن رُبای دردسر»ام. مامان میگوید اگر مامانبزرگ همان قدر که حواسش به دورهمی های دوستانه شان است، حواسش به من هم بود، این قدر دردسر درست نمیکردم. مامان بزرگ هم میگوید، اگر مامان همهاش سرگرمِ جواب دادن به تلفن های دکتر سیمنت نبود (رئیس مامان را میگوید که چشمهایش مثلِ دو تا تخم مرغ آب پز، ورقلمبیده است و به خاطرِ همین همه بهش میگویند دکتر چشم مگسی)، و بابا هم این قدر مشغول حل و فصلِ بحرانهای شورای شهر نبود، آن وقت شاید آنها میتوانستند بحرانهای پلاک 73 خیابان رولینزرود (یعنی خانه مان) را حل کنند. همان موقع ایدهی درخشان ِ منحصر به فرد بعدی به کلهام زد، اینکه ماهیتِ اصلیِ او را سرُ شام با آب و سیر فاش کنم. آخر کاسمو میگوید خون آشامها اصلاً از سیر و آب خوششان نمیآید و اگر آن را بخورند، دود میشوند و میروند هوا. البته میتوانستیم یک میخِ چوبی هم توی قلبش فرو کنیم و او را از بین ببریم، ولی مشکل این بود که چوبمان وقتی داشتیم با یک کِرم ور میرفتیم افتاده بود توی فاضلاب، برای همین چارهای جُز استفاده از سیر و آب نداشتیم. اما وقتی رفتیم سرِ میز، دیدیم اصلا خبری از آب نیست و به جایش اسموتیِ توت فرنگی داشتیم. خیلی وقت بود این جور چیزها سرِ میزِ غذا ممنوع شده بود، راستش به خاطرِ آن باری که من توی اسموتی یک مایعِ چسب چسبی سبز ریختم و باعث شدم هم کلاسی دیسی (یعنی جوشوا باتملی) حالش به هم بخورد. البته دیسی دیگر از او خوشش نمیآید و بیشتر به جرج هملت علاقه پیدا کرده (همان کسی که بین بچههای کلاسِ هفتم پایش از همه درازتر است). ایده اش واقعا درخشان بود، اینکه توی یک کارِ جدید رکورد بزنیم، یعنی کاری که تا آن موقع توی کتابِ رکوردها ثبت نشده بود. این جوری دیگر حتما ما اولین آدمهایی میشدیم که اسممان ثبت میشد، حتی اگر زمانِ رکوردمان فقط یک دقیقه و چهل و سه ثانیه میبود. این شد که همهی غم و غصهام فراموشم شد، آخر حسابی سرمان به این گرم شد که یک کارِ جدید و درخشان برای رکورد زدن پیدا کنیم. و تهش این سه تا کار به نظرمان رسید: 1. بریدنِ بیشترین تعدادِ عکسِ گربههای لباسدار از توی روزنامهها 2. چپاندنِ بیشترین تعداد قوطیِ کنسروِ سوپ در ماشین لباسشویی 3. ساختنِ بلندترین برج با کمک قوطیهای کنسروِ سوپ، یک شیشهی مربا و یک اسبِ یک چشمی.
آیا این بررسی برای شما مفید بود
هنوز بررسیای ثبت نشده است.
برای ارسال دیدگاه، وارد حساب کاربری خود شوید وارد حساب کاربردی شوید