جودت بیک و پسرانش
728 صفحه
چاپ 1395 (-20 بار تجدید چاپ)
  • برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات ۲۰۰۶
  • برنده‌ی جایزه‌ی رمان نشر ملیت ۱۹۷۹
  • برنده‌ی جایزه‌ی اورحان کمال ۱۹۸۳

«اورحان پاموک» در رمان «جودت بیک و پسرانش» داستان خانواده‌ای اهل استانبول را طی سه نسل روایت می‌کند و در خلال داستان به تغییرات اجتماعی و فرهنگی رخ داده در آن تاریخ نیز می‌پردازد. کتاب شامل سه قسمت است. در قسمت اول، آقای جودت بیک بهترین و ثروتمندترین تاجر استانبول است و قرار است که به زودی ازدواج کند.

او از تنهایی عمیقی رنج می‌برد که همیشه همراه او بوده و حالا امید دارد با ازدواج کمی تسلی یابد. جودت بیک معشوقه‌ی خود را فقط دو بار دیده و او را پسندیده و قرار به ازدواج گذاشته است. همان طور که می‌بینیم در آن تاریخ، استانبول هنوز جامعه‌ای سنتی محسوب می‌شد که رنگ و بویی از مدرنیته نداشت.

در قسمت دوم و سوم رمان، قصه پیش می‌رود و جودت بیک صاحب فرزندان و نوه‌هایی می‌شود که از آن‌ها نیز توقع موفقیت و تاجر شدن دارد. در لابه لای این روابط، به مفاهیمی همچون پدرسالاری و تقابل سنت ومدرنیته پرداخته می‌شود. در پایان کتاب، مخاطب دیدی جامع از تغییرات ایجاد شده در فرهنگ و اجتماع ترکیه می‌یابد.

رمان «جودت بیک وپسرانش» با ترجمه‌ی علیرضا سیف الدینی در انتشارات نیماژ به چاپ رسیده است. بیست و چهار سال پس از اولین انتشار این کتاب به زبان ترکی، اورحان پاموک در سال ۲۰۰۶ برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبی شد. هم چنین کتاب «جودت بیک و پسرانش» جایزه‌ی رمان نشر ملیت را در سال ۱۹۷۹ و جایزه‌ی اورحان کمال را در ۱۹۸۳ کسب کرد. اورحان پاموک کتاب‌های دیگری با عناوین زیر نیز نوشت: افکار عجیب من، خانه‌ی خاموش، قلعه‌ی سفید، استانبول شهر خاطره ها، زنی با موهای قرمز و ... .

در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:

«تصمیم گرفت به جای مسیری که از آن آمده از خیابان اصلی به دکانش برگردد. بر این باور بود که شلوغی و حرکت در خیابان غم و اندوهش را زائل خواهد کرد. قدم بر می‌داشت و فکر می‌کرد: "حوصله‌ام سر رفت، چون بین آن‌ها تنها هستم! چند نفر تاجر ثروتمند و مسلمان مثل من وجود دارد؟ در تمام این سیرکجی، محمود پاشا، یکی مغازه‌ی منسوجات ماشینی توی کوچه‌ی آن سلانیکی هاست، یکی دکان فوادبیک است که تازه باز کرده و یک هم داروخانه‌ی اتهم پرتو است. بین‌شان من از همه ثروتمندترم. بین آن‌ها تنهام." از گرما و لباس‌های سینگینی که تنش بود عرق می‌کرد. یاد خوابش افتاد: "توی خواب هم همین طور بود. همه با هم بودند و من یکه و تنها بودم. از پیشانی‌ام عرق می‌ریخت." جیب‌هایش را گشت، فهمید که صبح یادش رفته با خودش دستمال بردارد. فکر کرد: "بعد ازدواج خانم به این کارها می‌رسد!" اما ازدواج و زندگی خانوادگی مورد تصورش هم لحظه‌ای او را تسلی نداد. فکر کرد: "چه کار کردم که این طور با همه فرق دارم؟ خیلی کار کردم. بی‌آن که به چیزی فکر کنم فقط با هدف بزرگ کردن دکان و کارهایم زیاد کار کردم." از دیدن شربت فروش کنج خیابان خوشحال شد. "بالاخره پیروز شدم…" یک لیوان آب آلبالو گرفت و خورد. اندکی احساس راحتی کرد و فکر کرد که تمام ناراحتی‌اش ناشی از این گرمای وحشتناک تابستان است.»

«این یک شوخی بود مربوط به فرهنگ، زمانه، زندگی در حال تغییر و ترکیه، این کشور عزیز و اندوهگین ما که با قطار نیمه شب داشتیم به آن نزدیک می‌شدیم. از زمان‌های قدیم به این سو، سر سفره، چنین حرف ها، شوخی‌ها و بگو و بخندهایی صورت می‌گرفت. سعید بیک، بعد از این که به همراه همه خندید، به زنش پیله کرد. "عطیه خانم، مشروب فقط در خارج از کشور می‌توانست با خاطری آسوده بنوشد." بر همین منوال، گولر، خواهر سعید بیک، هم به برادرش بند کرد: "سعید هر وقت به فرانسه می‌رفت نظرش را در مورد شراب و راکی تغییر می‌داد."»

«وقتی یاد ازدواج، زندگی نواش که سال‌ها خیالش را در سر پرورانده بود، خانه‌ای که قرار بود بخرد و خانواده‌ای که می‌خواست تشکیل بدهد، و نامزدش را که دو بار رویش را دیده بود افتاد سر شوق آمد. به کسانی فکر کرد که کرایه کننده‌های چنین کالسکه‌های شیکی را تحقیر می‌کنند، اما چون شاد بود به این اعتنایی نکرد. یک گاز دیگر به نان آغشته به مربا زد. فکر کرد: "اگر به این چیزها اعتنا می‌کردم، نمی‌توانستم تاجر بشوم! مسلمان چون از این چیزها می‌ترسد و امتناع می‌کند جرئت نمی‌کند تاجر بشود … من اهمیت نمی‌دهم! اما اگر خانم بخواهد یک کالسکه داشته باشد چه می‌شود؟" باز وقتی به نامزد و زندگی آتی‌اش فکر کرد احساس شادی کرد. از حرف زدن درباره‌ی نگان، آن دختر، که دو بار دیده بودش، آن هم به عنوان خانم خوشش آمد. با کالسکه‌ای داشت سرازیری را پایین می‌رفت آرام تکان تکان می‌خورد. زیر لب گفت: "اگر حساب‌های دکان و شرکت به این اجازه بدهد یک کالسکه می‌خرم، جانم!" و لقمه‌ی آخر را در دهانش گذاشت. بعد، مثل بچه‌ای که وقتی خوراکی‌اش تمام می‌شود با اندوه به دست خالی‌اش نگاه می‌کند، به انگشتانش نگاه کرد. فکر کرد: "این ازدواج از قرار هرچه را تو دست و بال است با خودش خواهد برد." و غمگین شد.»

آیا این بررسی برای شما مفید بود

  • مولف (مولفان)
  • مترجم (مترجمان)
  • رده سنی

    بزرگسال

  • قطع

    رقعی

  • زبان اصلی

    ترکی

  • سال چاپ

    1395

  • تعداد صفحه

    728

  • شماره چاپ

    2

  • تعداد جلد

    تک جلدی

  • شابک

    9786003670624

  • کشور

    ترکیه

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

برای ارسال دیدگاه، وارد حساب کاربری خود شوید وارد حساب کاربردی شوید

ثبت پرسش

هنوز پرسشی ثبت نشده است.

برای ارسال پرسش، وارد حساب کاربری خود شوید وارد حساب کاربردی شوید

  • برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات ۲۰۰۶
  • برنده‌ی جایزه‌ی رمان نشر ملیت ۱۹۷۹
  • برنده‌ی جایزه‌ی اورحان کمال ۱۹۸۳